وای عمر گرانمایه برفت
آرام آرام انرژی جوانی گویی بامن غریبی می کندا.
آن ذوق شوقها وآن آرزوها دیگر ازمن فاصله گرفته اند که باهیچ مقیاسی قابل اندازه گیری نیست
این جسم من که چون تیغه ی چاقو هر چه کار می گرفتم تیز ترو تیزتر می شد
روز بروز دارد زنگ می زند
ازامیدها دور شدم و آرزوها به من فخر می فروشند
ای وای دوستان من یکی پس از دیگری ناپدید شدند رفتند
دیگر خنده های دسته جمعی را نمی شود لمس کرد چه کسی مرا درک میکند
بار روحم دارد سنگینی میکند
خاطره ها آزارم می دهد
بیشتر قادر نیستم ادامه دهم
باعرض پوزش
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 15:47 توسط سید هاشم پورهاشمی خشکناب
|